نقطه شروع موفقیت کجاست؟

فرض کنید، روزی دیربه محل کارتان رسیده‌اید، یا به یک مهمانی مهم، ویا به یک جلسه ضروری.

به طرف مقابلتان  چه توضیحی می‌دهید ؟؟

آیا توضیح می‌دهید که : ترافیک سنگین بود ویا در مسیر برای شما مشکلی پیش آمد، یا در پیدا کردن جای پارک مشکل داشتید.

ویا اینکه قبول میکردید که شما خودتان تخمین درستی از مسیر و زمان نداشتید،

بنابر این باید  کمی زودتر راه می‌افتادید  تا به ترافیک و نبود جای پارک برخورد نکنید .

می‌بینید ؟!

دو نگاه کاملاً متفاوت وجود دارد، نگاهی که من  وقتی اتفاقات و رویدادها را توضیح می‌دهم،

عوامل بیرونی و شکایت‌های خارجی را در آن اتفاق دخیل می‌کنم ….. ترافیک، شلوغی، خرابی ماشین و حتی بارش باران را علت عدم انجام بموقع قول و تعهدم قرار میدهم.

ولی در نگاه دیگر،عوامل درونی را مطرح می‌کنم و میپذیرم که  من در تخمینم اشتباه کردم، باید دقت بیشتری انجام میدادم .

مثلاً برای یک جلسه مهم، علاوه بر اینکه لپ‌تاپم را ببرم، پرینت مطالب و نوشته‌هایم را  هم آماده داشته باشم  که اگر به هر دلیلی نتوانم از لپ تاپم استفاده کنم، روی کاغذ مطالب را داشته باشم .

ما کسانی را  که برای هر رویداد، یک دلیل بیرونی پیدا می‌کنند، افرادی با  مرکز کنترل بیرونی میشناسیم  و کسانی که همیشه خودشان را مسئول اتفاقات می‌دانند و خیلی کاری به عوامل بیرونی ندارند، افرادی با مرکز کنتری درونی مینامیم.

و این دو حالت را حتی  می‌شود در مقیاس‌های کلان هم تجربه و شناسایی  کرد .

مرکز کنترل بیرونی یعنی اینکه: مثلا  اگر وضع اقتصادی ما مشکل دارد ، حتماً یک عده‌ای در بیرون هستند که مدام سعی دارند که  وضع ما را وخیم تر کنند و ما عمدتا آنها را دشمن فرضی میدانیم.

ولی  مرکز کنترل درونی عنوان میکند که: بله!! درست است که در بیرون هستند کسانی که در وضع خراب اقتصادی ما تاثیرگذارند  ولی ما خودمان به طورقطع می‌توانیم تصمیمات بهتری را در مواجهه با آنها بگیریم.

واقیت کدام  یک از این دو نگاه میباشد؟؟

نمیدانیم . بسیاری از مشکلاتی که ما داریم، واقعاً به دلیل عوامل بیرونی هستند  و بسیاری از آنها قطعاً به خاطر تصمیمات درونی خود ما ، ما نمی‌دانیم سهم هر کدام از آنها چقدر است ،اما یک واقعیتی وجود دارد و آن این است که انسان‌ها، مدیران، دوستان، همکاران و مردمی که مرکز کنترل درونی دارند،غالبا  آدم‌های موفق‌تری هستند.

به دلیل  اینکه ، این افراد در حداقلی قضیه تلاش میکنند که درتصمیمات  خودشان  بازنگری داشته و فعالیت های اتی خود را بهبود ببخشند.

قطعاً بدنبال  اصلاح کار خودشان هستند ومدام  بررسی می‌کنند که شاید واقعاً مقصر اصلی خود آنها باشند  و حتی اگر عوامل بیرونی باعث اتفاقات باشند ، ولی همین  همین ناعدالتی ها باعث می‌شود که آنها  قوی‌تر از گذشته عمل کرده  و در آینده توانمندتر و بهتر عمل کنند.

در حالی که کسانی که کنترل بیرونی دارد هر دفعه که مشکلی پیش می‌آید می‌گویند: این دفعه هم دیگران  نگذاشتند. یا آنها من سر لجبازی دارند ویا………

برای بعضی از آدم‌ها،با مرکز کنترل درونی، زندگی مانند بازی شطرنج است.

اگر پیروز شوند، می‌گویند: آفرین، خوب بازی کردم و مستحق برد بودم  و هنگامیکه شکست میخورند  میگویند: آفرین به حریفم ، حرکت‌های بهتری داشت و یا اینکه : من خیلی خوب بازی نکردم و باید تلاش بیشتری بکنم .

اما  آدم‌هایی که مرکز کنترل بیرونی دارند، زندگی مانند  بازی مارو پله است.مدام میگویند من داشتم درست پیش میرفتم اما ناگهان  سقوط کردم و  نمی‌دانم چرا تاس اینجوری آمد و یا  اینکه این مارها  کجا بودند  و چرا من را نیش زدند و یا اینکه……….

واما سخن آخر اینکه:

مرکز کنترل درونی، نقطه  شروع موفقیت در زندگی شخصی و کسب و کار ماست.

بیایید از نو شروع کنیم

ممنونم  که با من همراه هستید.

پیمان سلیمانی ثانی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *